چند روز پیش با پخش
مستند گردان 61 یاد و خاطرات خیلی از عزیزان و شهیدان نیروی هوایی در 8 سال دفاع مقدس زنده شد . .
این مستند از بهترین ها بود به طوری که عملیات های پایگاه بوشهر رو از زبان خلبانان و باز ماندگان آن زمان بیان میکرد
بهترین قسمت از این مستند هم میتوان جواب تحقیر آمیز خلبان شیر آقایی خطاب به رزم ناو آمریکایی عنوان کرد 👏
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد ، هر چقدر اوج بگیری ، کوچکتر به نظر می رسی … “
در زندگی ما همیشه آدم هایی بوده و هستند ، ولی ارزش همه ی آنها یکی نبوده و نیست . بعضی از آنها ماندگار و جاودانه اند حتی اگر اندکی با تو بوده باشند ، خاطرات و آثارشان همیشگی است و بعضی دیگر اگر تمام عمر هم در کنارت باشند احساس شان نمی کنی . آدمی دو آموزنده دارد : یکی روزگار و دیگری آموزگار … اولی به قیمت زندگی ات و دومی به قیمت زندگی اش به تو می آموزد … آموزگار نیز دو گونه است ، یکی با اندیشه و افکارش به تو می آموزد و دیگری با عمل و کردارش … یکی از آموزگارانی که جان بر کف به ما مشق عشق آموخت کاپیتان شیر آقایی است ، خلبانی که هر چه کرد اسم رسمی بر هم نزد ، نتوانست ، از آنجایی که روزگار غربال زن دارد و همیشه دانه درشت ها را جدا می کند ، او اجباراً مانده است …
اینبار فرصتی دست داد تا به بهانه ی چاپ کتاب خاطراتش به نام ( پرواز روی خاک ) که بزودی منتشر خواهد شد گپ و گفتی با کاپیتان منوچهر شیر آقایی داشته باشیم …
بیوگرافی :
منوچهر شیر آقایی ، متولد ۱/۷/۱۳۲۸ از قائم شهر روستای کوتنا ، متأهل و دارای هشت فرزند
تحصیلات :
لیسانس دانشکده خلبانی و فارغ التحصیل از کشور آمریکا در سال ۱۳۵۵
فعالیت های شما در زمان جنگ چگونه بود ؟
از روز اول جنگ به صورت داوطلبانه _ شاید این مسئله نادر باشد _ علی رغم آنکه منتظر آموزش بودم ، پرواز کردم و تا آخر جنگ در جبهه ها حضور فعال داشتم .
از عملیات مهم جنگی خود بگوئید ؟
به نظر من کلیه عملیات جنگی از اهمیت بالایی برخوردار بودند ولی آنهایی که باعث می شدند تا منطقه و یا حتی وجبی از خاک ایران از وجود بعثی های کثیف پاکسازی شود ، برایم خیلی لذت بخش و جذاب بودند و هنگامی که گوینده خوش صدای رادیو با مارش نظامی و با ابهت می گفت : ” شنوندگان عزیز توجه فرمائید ! شنوندگان عزیز توجه فرمائید ! خرمشهر ( خونین شهر ) آزاد شد … ” احساس عجیبی به من دست می داد .
با کدامیک از بزرگان هم دوره بودید ؟
اکثر هم دوره های من شهید شدند مثل شهیدان ” دل حامد ، ارزاقی ، امجدیان ، انقطاع و … ” ولی با بزرگانی چون ” شهید یاسینی ” ، ” شهید دوران ” و ” شهید بابایی ” از نزدیک افتخار خدمت و یا پرواز داشتم .
در دوران جنگ شما چه سمت هایی داشتید ؟
در ابتدای جنگ به عنوان کابین عقب هواپیمای ( F 4 E ) و بعد از مدتی به عنوان کابین جلو و در نهایت به عنوان معلم خلبان هواپیمای یاد شده در پرواز فعالیت می کردم و در روی زمین ابتدا رئیس ایمنی و آتشنشانی پایگاه هوایی و بعد به ترتیب مسئول تأسیسات گردان ، معاون بازرسی و ایمنی پرواز ، رئیس بازرسی و ایمنی پرواز و معاون پشتیبانی پایگاه ششم شکاری انجام وظیفه می کردم .
سمت های شما بعد از جنگ چه بود ؟
بعد از جنگ با سمت رئیس بازرسی و معاون پشتیبانی پایگاه هوایی بازنشسته شدم و بعد از بازنشستگی مدیر عامل آتشنشانی و خدمات ایمنی بوشهر ، معاون اجرایی شهرداری بوشهر ، بازرس ویژه ، رئیس سازمان هواپیمایی کشوری در امور استاندارد و ایمنی ، مدیر کل فرودگاه های استان بوشهر ، کارشناس رسمی دادگستری در مورد علت یابی حریق و کلیه رویداد ها و مواد ناریه و هم اکنون نیز مسئول آتش نشانی و ایمنی اداره کل بنادر و دریا نوردی بوشهر هستم .
گویا خاطرات شما به رشته ی تحریر در آمده
بله همینطور است ، ” پرواز روی خاک ” از خاطرات این حقیر می باشد که آقای سید قاسم یا حسینی نویسندگی و تنظیم این کار را بر عهده داشتند .
انگیزه شما از چاپ این کتاب و خاطرات جنگ چه بوده ؟
بنده عقیده دارم که مسائل جنگ و خاطرات آن نباید با فرد بمیرد و دفن شود و اینکه دوست داشتم دیگران با زحمات قشر از جان گذشته و فدایی به نام خلبان بیشتر آشنا شوند .
آیا خاطرات چاپ شده فقط از جنگ است ؟
عمده خاطرات جنگی است ولی از کودکی تا بازنشستگی را جدا از جنگ به صورت اجمالی ذکر کرده ام .
تکمیل آن ( خاطرات ) چه مدت به طول انجامید ؟
دقیقاً حضور ذهن ندارم ولی فکر می کنم تقریباً یکسالی طول کشید .
تیراژ و فروش کتاب برای شما چقدر اهمیت دارد ؟
خوب مسلم است هر چقدر تیراژ بالاتر رود نشان دهنده ی خوانند و طرفدار بیشتر است ، پس تیراژ اهمیت زیادی دارد .
آیا صرفاً جهت ماندگاری خاطرات خود اقدام به چاپ آن کردید یا خلأیی احساس می کردید که انتظار داشتید با بیان آن به طور غیر مستقیم آن خلأها پر شود ؟
بله حتماً ، احساس خلأ می کردم و حتی اگر بشود انتظار دارم به طور مستقیم بگویم و گوش زد کمبود و خلأ ها را بکنم .
چقدر به هدفی که از جنگ داشتید رسیدید ؟
هدف من بیرون کردن دشمن از خاک مقدس ایران بود که انجام شد و صدام و هم پیمانانش هم با خفت و خواری از شهرهای اشغالی بیرون رفتند ولی اهداف دولت مردان را نمی دانم ، تأمین شد یا نه …!
شهادت چه کسانی شما را بیشتر منقلب کرد ؟
شهادت کلیه دوستان برایم سخت و طاقت فرسا بود ولی انگیزه و روحیه ی جنگیدن و مبارزه طلبی را در بنده صد چندان می کرد .
از جنگ چه آموختید ؟
از جنگ کلام حضرت امام علی علیه السلام را آموختم که می فرماید :
” مرگ ، خواه نا خواه به سراغ ما می آید چه بهتر این دیدار در میدان نبرد باشد … “
فکر می کنید تمام ناگفته های جنگ گفته شده ؟
خیر ، خیلی از ناگفته های جنگ هنوز به قوت خود باقی و پا برجاست و بزرگترین آن این است که از رزمندگان حداکثر استفاده شد ولی حداقل امکانات هم در اختیار آنان قرار نگرفت .
آیا خود شما هم اهل کتاب و کتاب خوانی هستید و چه کتاب هایی را می پسندید ؟
بله ، اگر فرصت کنم ، مطالعه را هرگز ترک نمی کنم . بیشتر کتاب های تاریخی را می پسندم .
اهل فیلم و سینما چطور ؟
به شرطی که فیلم ایده آلم گیر بیاید ، مانند ” ده فرمان ” ، ” بن هور ” ، ” اسپارتاکوس ” ، ” پاپیون ” ، ” داش اکل ” و ” قیصر ” از جمله فیلم های مورد علاقه ام هستند .
از سریال ” دایره سرخ ” که در بوشهر تصویر برداری شد ، بگوئید ؟
در زمان تصویر برداری از سریال ” دایره سرخ ” به کارگردانی ” جمال شورجه ” و با بازیگری ” محمد کاسبی ” و ” فرامرز قریبیان ” در بوشهر با آنها همکاری داشته و مشاور ایمنی سریال بودم .
ظاهراً فیلم مستندی درباره ی زندگی شما در حال ساخت است ، در این مورد توضیحی بفرمائید ؟
بله ، این مستند به وسیله ی صدا و سیمای محترم مرکز بوشهر به کارگردانی آقای مسعود نجف پور تهیه شده و مراحل پایانی آن هم به انجام رسیده و بزودی در یکی از شبکه های سراسری پخش خواهد شد و روایت آن از کودکی تا پایان جنگ می باشد .
آیا به دنبال شهرت هستید ؟
شهرت اگر برای رضای خدا و در خدمت رساندن به خلق خدا باشد عالیست و گرنه مفتش هم گران است .
یک خاطره از دوران جنگ که همیشه جلوی چشمان شماست ؟
قیافه و بزرگی پیرزن خورموجی که سبدی تخم مرغ آورد تا خلبان ها بخورند ، قوی شوند و خوب بجنگند ، بمب بزنند تا دلش خنک شود . وقتی به یاد این خاطره می افتم بغض گلوی مرا می گیرد .
او با لهجه ی شیرین خود گفت : ” سی تون خاگ ( تخم مرغ ) اُوُردُم تا بُخُورین ؛ ” من فکر کردم که خاک آورده تا اگر اسیر شدیم آنرا ببوییم و یاد وطن کنیم . این پیرزن مرا یاد پیرزنی می اندازد که با خروسی که تمام دارایی اش بود رفت که حضرت یوسف را بخرد .
این کلمات چه جرقه در ذهن شما می اندازد ؟
جنگنده شکاری : معشوقه خلبان شکاری پدافند : از بین برنده نفوذ دشمن صدام : لولو سرخرمن ( سوسک ) کربلا : سرزمین عشاق جنگ : ویران کننده ی آبادی ها صلح : یک طرفه نباشد عالیست حضرت امام خمینی ( ره ) : نه سازش نه تسلیم جانباز شیمیایی : فراموش شدگان بعد از جنگ شهید یاسینی : مرد اخلاق و قهرمان جنگ ( الگوی شیرآقایی) ایران : سرزمین شیران و دلیران بوشهر : خاک غریب نواز مرتضی آوینی : روایتگر فتح اخراجی ها : جنایت و توهین به رزمندگان آژانس شیشه ای : عاقبت بازماندگان جنگ عشق : کلمه ی زیباییست اگر تظاهر نباشد فراق : انگیزه ی وصل شدن
روحشان شاد @};-
ویرایش بوسیله کاربر
11 سال پیش
|
دلیل ویرایش: نامشخص