قسمت اول
پاییز سال ۱۳۴۹ برای انجام خدمت مقدس سربازی به شهرستان سنندج اعزام شد و دوران شش ماه آموزشی را در هوای سرد و یخبندان این شهر گذراند بعد از آموزش بقیه خدمت را در گروهان ژاندارمری دماوند سپری کرد و یکم مهر ۱۳۵۱ کارت پایان خدمت خود را گرفت. در این اوان با نیروی هوایی آشنا شد و بعد از انجام معاینات پزشکی و آزمونهای دیگر اول دی ماه ۱۳۵۱ به عنوان دانشجوی خلبانی به استخدام نیروی هوایی ارتش درآمد.
طی یک سال و نه ماه تمرینات نظامی را انجام داد کلاس زبان را طی کرد و برای آموزش پرواز با هواپیمای (پایپرو) و (بونانزا) تقریبا هر روز به فرودگاه قلعه مرغی رفت، با پایان یافتن بخش آموزش در ایران پاییز سال ۱۳۵۳ در قالب یک گروه ده نفری برای ادامه دور عازم ایالت تگزاس آمریکا شد دوره زبان تخصصی و پیشرفته را اول آبان ۱۳۵۳ در پایگاه لکلند گذراند و در پایگاه شپارد آموزش پرواز با هواپیمای ملخدار ت ۴۱ و جت ت ۳۷ را در میان دانشجویانی از آمریکا آلمان و دیگر کشورها دید و پرواز با جت مافوق صوت ت ۳۸ را در پایگاه هوایی “وب” تجربه کرد.
به گفته نادری هم دورههایش همه مومن و درسخوان بودند، مناسبتها و اعیاد مذهبی را جشن میگرفتند، استادان اذعان میداشتند این دوره بهترین دورهای بوده که پایگاه وب تا آن زمان به خود دیده است. به عقیده آنها این گروه از دانشجویان آلمانی هم خیلی بهتر بودهاند.
از دیگر مشاغل مهم امیر سرتیپ نادری: جانشینی معاونت عملیات نهاجا از ۲۴/۷/۱۳۷۴ و فرماندهی لجستیکی نهاجا از ۱۰/۷/۱۳۷۵ تا ۱۷/۲/۱۳۷۶ جانشین رئیس ستاد و معاونت هماهنگکننده نهاجا از ۱۷/۲/۱۳۷۶ تا ۲۵/۱۲/۱۳۷۷ از این تاریخ تا ۲۵/۱۲/۱۳۷۹ ریاست دفتر تحقیقات مطالعات نهاجا از این زمان تا ۱۵/۵/۱۳۸۱ معاونت آماد و پشتیبانی نهاجا بود. او از ۱۷/۵/۱۳۸۱ به وزارت دفاع و پشتیبانی از نیروهای مسلح منتقل و مدیر عاملی صنایع هوای نیروهای مسلح (یاشی سابق) را برعهده داشت از آن تاریخ تا ۷/۴/۸۹ در سمت مشاور عالی سازمان صنایع هوایی نیروهای مسلح فعالیت کرد. بدینترتیب از اول شهریور ۱۳۶۷ تا ۷/۴/۱۳۸۹ دارای مشاغلی با جایگاه سرلشکری بوده است.
تلخترین خاطره جنگی این امیر شجاع مربوط است به شهادت مظلومانه سرلشکر عباس بابایی در کابین عقب هواپیمای F-5 که او خلبانیاش را برعهده داشت. امیر نادری همرزم سرلشگر شهید بابایی می باشد از نکات جالب توجه درزندگی او هم سن و سال بودن با شهید بابایی است یعنی متولد ۱۳۲۹ این قهرمان نهاوندی دارای ۴فرزند دختر می باشد که فرزند اول او دارای مدرک دکترای علوم رایانه می باشد همچنین فرزند دومش دارای دکترای تخصصی مغزواعصاب است فرزند سومش کارشناسی ارشد حسابداری دارد و فرزند چهارمش مدرک کارشناسی ارشد رایانه رادارد که همه انها ازدواج کرده اند و خود او نیز دکترای فیزیک دارد در طول ۴۰ سال خدمت در نیروی هوایی چندین مدال افتخار و فتح از دستان حضرت امام (ره) و مقام معضم رهبری دریافت کرده است وی در حال حاضر بادرجه سرلشگری بازنشسته ارتش است و مشغول کارهای تحقیقاتی مانیز به نوبه خود برای وی وخانواده محترمش ارزوی سلامتی روز افزون را از خداوند متعال خواستاریم.
سرتیپ خلبان علی محمد نادری جدا از این که سابقه دوستی دیرینه با شهید عباس بابایی دارد، خلبان هواپیمایی است که بابایی در آن به شهادت رسید. او در این گفت و گو از رشادت ها و بزرگواری های انسانی می گوید که تاریخ ایران به او می بالد. امیر نادری، یکی از ذخایر گران بهای انقلاب است که می تواند راوی بسیاری از رشادت ها باشد و این گفت و گو روایت بخشی از این دلاورمردی هاست.
از آشنایی خودتان با شهید بابایی بفرمایید؟زمانی که ایشان معاونت عملیاتی نیروی هوایی شد، من هم جانشین پایگاه دوم شکاری بودم. چون مشخص کردن طرح کلی، هدف ها، مسیرها و نوع مهمات با عملیات نیرو بود، ایشان به پایگاه دوم شکاری آمدند. او یکی دو سال قبل از من دوره آموزش در آمریکا را تمام کرده و به ایران آمده بود. ایشان خلبان اف ۵ ( همان هواپیمایی که من پرواز می کردم )، بود. با ورود هواپیماهای اف ۱۴ به ایران ایشان که از خلبان های تیزهوش نیرو بود برای پرواز با آن انتخاب شد. به هر حال زمانی که من از آمریکا به ایران آمدم موفق به دیدن ایشان نشدم و از ایشان هم اطلاعی نداشتم، چون او در پایگاه اصفهان بود و من در پایگاه تبریز بودم. اما وقتی معاون عملیات شد برای پروازها به پایگاه ها می آمد، روزی که فکر می کنم اوایل انقلاب بود و ایشان تازه معاون عملیات شده بود، به تبریز آمد، در آن زمان هم معاون عملیاتی پایگاه دوم تبریز شهید اردستانی بود که از قبل با شهید بابایی آشنایی کامل داشت.
من در خدمت شهید اردستانی بودم که ایشان هم از مردان مخلص، شجاع و قهرمان نیروی هوایی بود و من از طریق او با شهید بابایی آشنا شدم. با دیدن درجه وارستگی، شجاعت، مدیریت و گوش به فرمان رهبر کبیر بودن، من هم شیفته اخلاق و روحیه این شهید بزرگوار شدم. من حدودا از ۳-۲ سال قبل از شهادتش در خدمت او بودم و تا قبل از سال ۶۴ ما بر اساس ر وش هایی که نیروی هوایی در آمریکا آموزش دیده بود عملیات هایی انجام می دادیم که بسیار هم موفق بود. تا فتح خرمشهر نیروی هوایی ما دارای روش و تاکتیک های پرواز بسیار موثر و مفید بود، ما از اوایلی که این جنگ تحمیلی شروع شد با توجه به تجهیزات پیشرفته روز عمل می کردیم، پس از این که صدام اولین تجاوز خود را شروع کرد نیروی هوایی با اقتدار و توانایی که داشت برتری هوایی را به دست آورد و تا فتح خرمشهر این وضعیت ادامه داشت، یعنی تا آن زمان نیروهای ما در جبهه هم می توانستند خوب پیشرفت کنند، اما پس از آن تجاوزگرها و ابرقدرت ها به این نتیجه رسیدند که احتمالا بنیاد حکومتی بغداد و صدام به خطر افتاده پس آن ها اسراری را که در آموزش ها به ما یاد داده بودند، روش های پروازی که ما داشتیم و تاکتیک هایی که به کار می بردیم را به طور کامل در اختیار عراق گذاشتند.
از فتح خرمشهر که فکر می کنم پائیز ۶۱ بود به بعد برتری هوایی به دست عراق افتاد، ما در این دوره ۳-۲ ساله تحرک چندانی هم در جبهه های نبرد ناریم چون اگر نیروهای زمینی می خواستند در زمین اقداماماتی را انجام دهند، مورد تهاجم نیروهای هوایی عراق قرار می گرفتند، کاری از پیش نمی بردند و تلفات بالایی را می دادند. تا این که شهید بابایی با فکر نو و هسته خودکفایی که در نیروی هوایی کشور به وجود آورد، قرارگاهی به نام رعت تشکیل داد که از پائیز ۶۴ به بعد وارد عمل شد. اگر ما روند جنگ را بررسی کنیم می بینیم که از آن تاریخ به بعد نیروی زمینی ما هم موفقیت هایی را کسب کرد، مثل عملیات والفجر که فاو گرفته شد یا کربلای ۵ که در شلمچه نیروهای سنگین عراق منهدم شدند. این ها از موفقیت هایی بود که به دنبال فکر جدیدی که شهید بابایی در قرارگاه رعد به وجود آورده بود، رخ داد. این مسائل در بررسی ها، علت ها و روند جنگ کمتر گفته شده که اگر دقت شود محققین به مطالبی که گفته ام خواهند رسید.
در خلال سال های ۶۱ تا ۶۴ فرمودید که چیزهایی به عنوان اسرار که آموزش دیده بودید را آمریکا در اختیار عراق گذاشت، ۲ مساله به وجود می آید یکی این که با توجه به این که وارد فضای جنگ شده بودیم آیا این امکان و تلقی را نباید می داشتیم که ممکن است روزی آمریکا این کار را بکند، برای این مساله چه تمهیداتی چیده شده بود و بعد که این اتفاق افتاد در خلال این ۳ سال چه فرایندی طی شد که ما به برتری مجدد برسیم؟البته جنگ خواست کشور اسلامی ما نبود، چون ما در وضعیت تحولی انقلاب بودیم و نه آمادگی داشتیم و نه آموزشی برای جنگ دیده بودیم و نه فکری برای جنگ کرده بودیم،لذا ما همیشه در جنگ دنباله رو بودیم یعنی روند را پیش می بردیم چون جنگ بر ما تحمیل شد، وقتی اتفاقی در جنگ می افتاد به فکر چاره اندیشی می افتادیم. اوایل که وارد جنگ ناخواسته شدیم با آموزش هایی که دیده بودیم برتری هوایی با ما بود، کل نیروهی ما آموزش دیده آمریکا بودند. بعد از این که خرمشهر فتح شد، ابر قدرت ها به وحشت افتادند که ممکن است جمهوری اسلامی موجب سقوط عراق شود و در کلیه کشورهای منطقه گسترش یابد، بنابراین آن ها آمدند، کمک کردند و انواع و اقسام سلاح های پیشرفته را در اختیار عراق و صدام گذاشتند.
تمام روش هایی که به ما آموزش داده بودند و تمام چیزهایی که برای ما راز بود همه را در اختیار عراق گذاشتند، چون نمی خواستند ما موفق شویم از این مرحله به بعد به چاره اندیشی پرداختیم و از گروه هایی که این کار را انجام دادند گروهی بود که در قرارگاه رعد مستقر بود که هسته اصلی اش به فرماندهی شهید بابایی و ۲ شهید بزرگوار دیگر یعنی ستاری که بخش پدافندی را بر عهده داشت و شهید اردستانی بود.
این ۳ نفر هسته اصلی و مرکزی قرارگاه رعد را تشکیل دادند. پس از مدتی آن را به پایگاه امیدیه که غیر فعال بود بردند و در آن جا به نواندیشی و نوآوری جدید رسیدند، که هم در پدافند بعد از سال ۶۶ سرنگونی در فتح فاو یا در والفجر ۸ بیش از ۴ فروند هواپیماهای جنگنده عراق منهدم شد.در همان زمان یعنی قبل از سال ۶۴ اگر ۲ تا از هواپیماهای ما به عراق می رفت و می خواست عملیات جنگی انجام دهد، ۱۰۰ درصد منهدم یا خلبانش شهید می شدند، یعنی از سال ۶۱ تا ۶۴ این روند وجود دارد، هم سوانح زیادی در نیروی هوایی داشتیم و هم شاهد توقف عمل در جبهه های زمینی بودیم.
این تدابیر چه بود؟تغییراتی بود که در روش پروازی و پدافندی ما داده شد، ترکیب استفاده از مهماتی که داشتیم، تجهیزات غربی و شرقی که استفاده می شد، دشمنان نمی دانستند ما چه کار می کنیم، لذا روش بومی به وجود آمد که آن را قرارگاه رعد به مدیریت شهید بابایی به وجود آورده بود. سال ۶۴ به بعد تحول موقعیت در جبهه را می بینیم و برتری هوایی را به دست می آوریم. و بعد از آن دوباره دشمن به چاره اندیشی و حیله دیگری متوسل می شود و آن بمب باران های شیمیایی است.
اگر مقدور است تا حدی تفاوت قبل و بعد مقطع مورد بحث را تشریح کنید تا مشخص شود که تاکتیک های هواییما تا سال ۶۱ چطور بود و در آن ۳ سال که به نواندیشی رسیدیم چه تحولی پیدا کرد؟ما تا سال ۶۱ یک روش پروازی داشتیم که از آمریکا آموخته بودیم، که تخصصی است و نیروهای آموزش دیده هوایی و خلبانان می دانند که این ها چیست،مثلا برای بمباران ها از روش اوج گرفتن و شیرجه زدن استفاده می کردیم که پس از لو رفتن این روش ها را تغییر دادیم. یا مثلا پدافند ما توسط اف ۱۴ انجام می شد که روش خاصی بود و اصلا هواپیماهای عراقی جرات نداشتند که به فضای ما بیایند چون وحشت خاصی از هواپیماهای ما داشتند، اما پس از فتح خرمشهر این روش در اختیار عراق گذاشته شد، به طوریکه هواپیماهای پیش پا افتاده آن ها راحت اف ۱۴ ما را طعمه قرار می دادند، در این مدت چندین هواپیمای اف ۱۴ ما توسط آن ها زده شد.
با تغییر روشی که قرارگاه رعد داشت آن ها به وحشت افتادند ولی این روش از رازهای پروازی است که الان نیاز نیست من آن ها را مطرح کنم. ولی روشی که قرارگاه رعد به وجود آورد با هواپیماهای اف ۱۴ هم می توانستیم هواپیماهای پیشرفته را به راحتی شکار کنیم. الان هم آمریکا واقعا نمی داند هواپیمای اف ۱۴ که به ما داده چه توانمندی هایی دارد، چرا که برتری اف ۱۴ ما یک برتری خاص نسبت به کلیه هواپیماهای کشورهای اطراف ماست و به هر حال این قدرتی است که ما داریم و روشی است که توسط قرارگاه رعد ابداع شده که در واقع در بستر نیروی هوایی گسترش و تکوین یافته است.
هواپیماهای شکاری ما الان به روش ها و مهمات خاص تجهیز شده اند که دشمن مطلع نیست و این قدرتی است که در جمهوری اسلامی به وجود آمده است. تا قبل از آن می بینیم که عراق به راحتی رادارها و تمام سیستم های پدافندی ما را می زند، اصلا ما در این مدت کور هستیم، چون تمام ضعف راداری و بینایی کشور در اختیار عاق بود و آن ها راحت با موشک های راداری و پرتو زن حتی رادارهای دور برد ما را می زدند چه برسد به موشک های پدافندی. هیچ امنیتی در مقابل عراق نداشتیم و واقعا پدافند ما در این مدت کاری از دستش برنمی آمد، با تدبیری که قرارگاه رعد با فکر شهید بابایی به وجود آورد نیرو هوایی زنده شد. وقتی یکی از هواپیماهای عراق که شهرهای ما را بمباران می کرد در آسمان اصفهان سرنگون شد، از آن زمان دیگر ما شهر زنی نداریم و نیروهای ما در جبهه ها حرکت می کنند.
آن زمان در پایگاه دزفول بودم از جبهه می آمدند و می گفتند که نیروهای عراق با یک هواپیمای تقریبا مسافربری آشغال های اداری و پاره آجرها را روی ما می ریزند و در واقع این طور با حالت خفت باری می گویند شما هیچ کاری از دستتان برنمی آید، یعنی تا این جد مدعی شده بودند، چرا که آن روش ها در اختیار دشمن قرار گرفته بود و با سلاح های پیشرفته کاری از ما ساخته نبود، لذا قرارگاه رعد و این مجموعه که اشاره کردم تدابیری اندیشیدند که هم پدافند و هم آفند زنده شد و با برتری هوایی که نیروی هوایی به دست آورد جبهه های ما هم متحرک شدند و موفقیت های چشمگیر خوبی را بعد از سال ۶۴ در جبهه ها می بینیم.
این فرایند تا چه سالی ادامه داشت؟تا زمانی که آن ها بمباران شیمیایی را شروع کردند، سر دشت و حلبچه را زدند، تنها این کار از دست عراق برمی آمد، با این تدبیر خصمانه و غیر انسانی فاو را می گیر ند و بسیاری از نیروهای ما را در جبهه ها بمباران شیمیایی می کنند، مجددا قرارگاه رعدتدبیر هایی اندییشد. آن ها با هواپیما به صورت نامحسوس یا با توپخانه هایشان شیمیایی می زدند و یا در جاهایی مثل سردشت که نزدیک مرز بود یواش می آمدند و سریع برمی گشتند. چون نیرو هوایی ما برتری داشت نمی توانسدند به عمق کشور نفوذ کنند.
ولی در جبهه ها و مرزها این گونه عمل می کردند که با تحرکی که نیروهای ما از لحاظ زمینی هوایی داشتند، می بینیم که آمریکا خودش وارد گود می شود و هواپیمای مسافربری ما را در روی خلیج فارس مورد هدف قرار داده و عملا یکی،دو تا از سکوهای نفتی ما را خود آمریکا مورد تهاجم قرار می دهد، هم چنین به ناوگان ما حمله کردند و حتی به یکی از ناوهای ما صدمه زدند. چون با این تدبیر شیمیایی کاری از دست عراق برنیامد، خود آمریکا وارد جنگ شد. روند جنگ را که بررسی کنید حضرت امام مطرح کردند که ما ناخواسته جام زهر را سر می کشیم و این زمانی بود که ابرقدرت با ما وارد جنگ شده بود.
آن ها مصمم بودند که اجازه ندهند جمهوری اسلامی موفقیت نظامی به دست بیاورد ولی از آن پس جمهوری اسلامی موفقیت فرهنگی به دست آورد، یعنی آن ها در پی این بودند که جلوی پیشرفت انقلاب اسلامی را بگیرند، تصورشان این بود که ایران می خواهد از طریق نظامی صدور انقلاب بکند، بنابراین خود آمریکا وارد معرکه شد. آمریکا، آلمان،فرانسه و شوروی سلاح های پیشرفته ای در اختیار عراق می گذاشتند، ولی باز می بینیم که کاری از دستشان ساخته نیست، در نتیجه عملا خود آمریکا با ما وارد جنگ شد.
از روابط خودتان با مرحوم شهید بابایی بیشتر بفرمایید؟اشاره کردم از سال ۶۴ چون علاقه خاصی به شهید بابایی داشتم، اگر ایشان دستوری می داد مو به مو اجرا می کردم، چون ایشان را یکی از مخلصین انقلاب می دانستم و خودم هم علاقه مند به این انقلاب بودم. ایشان در سال ۶۴ بنده را به عنوان معاون عملیات پایگاه پنجم امیدیه انتخاب کرد،عملا من هم یکی از نیروهای قرارگاه رعد بودم.
آن قرارگاه از سال ۶۴ به بعد پشتیبانی های لازم عملیات های زمینی را در نیروهای وارد در جنگ انجام می داد، تقریبا یک نیرو هوایی متحرک بود که شهید بابایی به وجود آورد. از زمانی هم که کارش را شروع کرد با وجودی که ما سابقه آن چنانی نداشتیم،بسیار موفق بود. در اکثر عملیات ها من یکی از نفراتی بودم که مستقیم در قرراگاه در خدمت او بودم. آشنایی ما هم در حد دوستی رسید.
از خلقیات و روحیات ایشان بفرمایید؟ نوع نگاهشان به جامعه و انقلاب چطور بود؟اصولا اگر بحث و خاطراتی از او گفته شده از ساده، بسیجی و مخلص بودن او صبحت شده که فقط یک بعد از ابعاد شخصیتی شهید بوده، در حالی که او ابعاد گوناگونی داشت یک مدیر و فرمانده قاطع و توانمند بود که یک مدیریت اسلامی دلسوزانه ای داشت و با هر کس یک بار رو به رو می شد او را شیفته خود می کرد. شهید بابایی یک نیروهای هوایی متحرک، مغز متفکر و طراح اکثر عملیات های هوایی بعد از معاون شدنش در نیرو بود. زمانی که تازه این سمت را داشت، گروهک ها و نفوذی هایی که در کشور ما بودند حتی در دفتر ویژه نیروی هوایی نیز نفوذ کرده بودند، پروازها و عملیات ها لو می رفت،به طوری که وقتی هواپیمای ما می خواست از مرز عبور کند با دیوارهایی از پدافند رو به رو می شد.
از زمانی که ایشان محوریت عملیاتی نیرو را بر عهده گرفت به روش های قبلی پشت کرد و روش های جدیدی را به وجود آورد. خود ایشان با ماشین هایی که یک تشک ابری روی آن پهن بود،از این پایگاه به آن یکی حرکت می کرد، ماشین طراحی می کرد و به پایگاه ها می داد. خودش در تک تک هواپیماهای دو کابینه می نشست و روش ها را به خلبانان نشان می داد. نیروهای زمینی را با پروازها هماهنگ می کرد که زمانی که این پروازها از میان آن ها عبور می کنند مورد هدف پدافند خودی قرار نگیرند. شهید بابایی یک فرد نبود، بلکه متفکری به تمام معنی با کلیه ابعاد گوناگون پیشرفته انسانیت بود، یکی از بنده های خاص خدا بود که به نظر من درصدی از خصایص حضرت علی را داشت.
راجع به آینده نگری و این مدیریت دلسوزانه اش هم بگویید؟در بحبوحه های انقلاب، خیلی از نیروهای خوب نیرو هوایی جذب گروه های دیگر می شدند که این باعث مشکلاتی مشد. در یکی از صحبت های بسیار ساده ایشان مطرح کرد که اگر شما می خواهید جذب نیروهای شیطانی نشوید، تنها راهش این است که به مسجد بروید،ا گر بروید از خیلی از دسیسه ها دور هستید. این آموزه ای است که در عین سادگی، بسیار آینده نگرانه بود که اگر کسی به مسجد می رفت، با انقلاب آشنا می شد، خیانت های دشمن به گوشش می خورد و جذب دشمن نمی شد. به فرمانده ها و مسئولان تاکید می کرد که شما نیروسازی کنید، افرادی را بسازید که فردا آینده این کشور به دست آن ها باشد.
تاکیدش این بود که اگر ما خودمان در این کشور دوچرخه بسازیم از نظر حمل و نقل خودکفا می شویم، اگر بهترین بنز و هواپیما مثل همین تجهیزات پیشرفته هوایی را کشورهای بیگانه در اختیار ما بگذارند زمانی که فوت و فن آ نرا در اختیارمان نگذارند و ما را منتظر قطعه بگذارند، به درد ما نمی خرد. یعنی این دوچرخه ای که ما با دست خود ساخته ایم و در آن به خودکفایی رسیدیم از آن بنز که آن ها در اختیار ما گذاشتند بهتر است. دوچرخه ای که داریم و فانوسی که به دست خودمان روشن می کنیم هدف ما را بهتر برآورده می کند تا تجهیزات پیشرفته ای که دشمن در اختیار ما قرار داده،لذا یکی از تفکرات نو اندیشی ایشان در روش های پدافندی این بود که بر خرید رادارهای پیشرفته تکیه نمی کرد، بلکه می گفت ما در مرزها نفرهایمان را می چینیم، با همین بی سیم های کوچک هم می توانیم پدافند و پوشش راداری را به کشور بدهیم. این کار هم عملا انجام شد و واقعا بسیار مفید و موثر هم بود. اگر ما برتری هوایی را به دست آوردیم از همان روش های بسیار ساده خودکفا بود که او در کشور به وجود آورده بود.
یکی از موضوعاتی که درباره این شهید مطرح می شود تذکراتی است که در آن برهه دوستان یا حتی سران نظام به ایشان می دادند که خیلی خودش را درگیر پرواز نکند و از وارد شدن به فضای اجراییات منعش می کردند، اما ایشان چندان توجهی به این مورد نداشت راجع به این موضوعات هم بفرمایید.
نه این که توجه نمی کرد، کاملا هم توجه می کرد چون من شاهد بودم. آقای رفسنجانی و دکتر روحانی از کسانی بودند که با لباس مبدل و بسیجی بیشتر به جبهه ها می آمدند. آقای رفسنجانی تاکید داشت و می گفت: شما که فرمانده هستید نباید پرواز کنید و باید روی زمین کارها را تدبیر کنید.
ایشان هم قول داده بود که این کار را نکند مگر در مواقعی که لازم است. اشاره کردم که ایشان با همه هواپیماها آشنایی داشت درهمان زمانی که شهید شد ایشان خلبان اف ۱۴ بود ولی با اف ۴ و اف ۵ هم پرواز می کرد. لزومش هم در این بود که روش های جدید پروازی را به معلمان خلبان این هواپیماها آموزش دهد. در همین پروازی که شهید شد و من در خدمتش بودم به عنوان معلم خلبان در کابین عقب نشسته بود و در حال آموزش به من بود، بنابراین او پرواز جنگی را به عنوان یک خلبان جنگی کنار گذاشته بود، ولی به عنوان معلم خلبان آگاهی که باید این روش ها را آموزش می داد در زمان هایی که ضرورت اقتضا می کرد وارد عمل می شد. متاسفانه در آن پروازی هم که شهید شد چون تنها کسی بود که به آن منطقه آشنایی داشت، از زمین هم رفته بود چون جبهه های ما مملو از پدافندهای خودی بود و ایشان با مسیرها آشنایی داشت، گاهی ضرورت ایجاب می کرد که برخی پروازها را انجام دهد، مثل همین پروازی که در خدمتش بودم.
من به ابعادی از شخصیت شهید بابایی اشاره کردم، نه من می توانم تمام ابعاد را به طور کامل بگویم و نه مجالش در این فرصت کوتاه هست. خاطره ای یادم هست، در یکی از شب های حمله که من معاون عملیاتی پایگاه ۵ در امیدیه بودم، شهید اردستانی گفت، شهید بابایی می گوید به امامزاده ای که آن جا هست برویم، یک غروب بارانی بود، جلوی امامزاده برکه ای بود که در آن وضو گرفتیم و زیارت کردیم، ایشان دعای کمیل را با صدای نیمه گرفته خواند. با وجودی که من در مراسم مذهبی زیاد شرکت کرده ام، ولی به جرات می توانم قسم بخورم از مراسم هایی بود که واقعا سراپای بدن و انسان را آب می کرد. ایشان حالت عارفانه ای داشت حرف، دعا و مسائلش به جان انسان می نشست.
او با حالتی که داشت به آن نیمه شب بارانی سرد حالت خاص و روحانی بخشید که انسان شیفته او می شد. باید با کسانی که بیشتر در خدمت ایشان بودند، صحبت شود و ابعاد شخصیتی او کشف و به صورت کتاب هایی برای آیندگان درآید. من بیش از ۴-۳ سال توفیق این را نداشتم که خدمت شهید باشم و فقط درصدی از خصایص او را دیدم که به آن اشاره کردم.
ادامه دارد
PC Flight Simulation Geek Since 1998