اینو دیدم یاد یه اتفاقی افتادم!
حدود 2 ماه پیش بود که پدرم حدود 3 ماه مسافرت بودند و ماشین هم منزل بود ...یک روز زنگ زد گفت محمد ماشینو روشن کن تا باطری خالی نکرده!
منم که کلاً تا اون موقع پشت فرمون هیچ متحرکی جز دوچرخه نشسته بودم!!! 😁
آخر مکالمه یه چیزی گفت که من الآن با خلبان این ام دی همدردی میکنم!!! [blackhee]
گفت یک ربع دیگه باز زنگ میزنم.... یا در پارکینگ رو از جا کندی یا ماشینو بردی توو موتور خونه! 😂 😂 😂
این بابا پاشو زود از کلاژ برداشته ... هواپیما پریده [blackhee] [blackhee] [blackhee] [blackhee]
تنها تو را می پرستم و از تو یاری می جویم . . . الهی به امید تو