Touradg
  • Touradg
  • 100% (عالی)
  • مدیریت شروع کننده موضوع شبیه ساز: Prepar3D 5.3
14 سال پیش
UserPostedImage


آن روز صبح سرد زمستاني، در قلهک دانه‌هاي برف ريز مي‌باريد. «فهيمه احمدي» 27 ساله لباس آبي رنگ پروازش را مي‌پوشيد. به ياد روزهاي مدرسه که صبح‌ها زودتر بيدار مي‌شد و صبحانه آماده مي‌کرد تا همراه دو خواهر و برادر کوچکترش قبل رفتن به مدرسه چيزي بخورد، با يک ليوان شير داغ از پشت پنجره به کوچه سفيدپوش نگاه مي‌کرد و منتظر سرويس فرودگاه بود. هر چند هميشه از برف خوشش مي‌آمد اما مي‌ترسيد نکند امروز به خاطر همين برف، پروازش و اولين روز کاري‌اش در کابين خلبان برود روي هوا.
در کابين توپولف، خلبان‌ها از او استقبالي رسمي و روحيه بخش کردند. اولين دستور رسمي در «کاک‌پيت» (کابين خلبان) را اجرا کرد. کابين خلبان و سيستم توپولف به استانداردي و راحتي ايرباس و بوئينگ نيست و مهندس پرواز بايد حواسش جمع ده‌ها کليد سوئيچ، چراغ و آمپر باشد. هواپيما از باند با حاشيه سفيد برفي به آسمان برخواست. روز اول پرواز، فهيمه احمدي سعي مي‌کرد هر چه طي سال‌هاي آموزش آموخته را با خونسردي ذاتي‌اش ادغام کند و از پس پرواز اول برآيد. مسير، مسيري دوست‌داشتني بود. مشهد، شهري که مقصد خيلي از زوج‌هاي جوان، خانواده‌هايي که براي زيارت به آستانه امام هشتم مي‌روند و کساني که به خاطر کارشان بين شهر اول و دوم کشور در رفت و آمدند. حالا فهيمه‌اي که به عنوان اولين زن مهندس پرواز، در کاک توپولف نشسته بود مي‌دانست نسبت به تک‌تک اين مسافران مسئوليت دارد. شايد آنهايي که روي صندلي‌هاي جادار توپولف نشسته بودند، نمي‌دانستند که يک زن در کابين خلبان، ناوبري هواپيما را بر عهده دارد.
از قديم خلباني شغلي مردانه محسوب مي‌شده است، نه فقط در ايران و خاورميانه بلکه در همه جاي دنيا کابين خلبان در تسخير مردان است.
کاپيتان به مسافران اعلام کرد تا چند دقيقه ديگر در فرودگاه هاشمي‌نژاد مشهد فرود مي‌آيند. اما فهيمه احمدي اين بار حرم امام رضا را از منظر ديگري مي‌ديد. دلش قرص شده بود، نسبت به صبح آن روز که با استرس منتظر ماشين شاسي‌بلند سرويس هواپيمايي بود. خودش احساسش را چنين شرح مي‌دهد: «در آسمان مشهد هم برف مي‌باريد. هنگام فرود، مهندس پرواز مسئوليت زيادي برعهده دارد. وقتي هواپيما دور شهر و حرم مي‌چرخيد، من يک لحظه چشمم به گنبد و بارگاه امام رضا افتاد و همان‌جا به خاطر رسيدن به آرزويم خدا را شکر کردم. شکرانه‌اي که به خاطر دعاهاي پدر و مادر و لطف خدا، از ته دل کردم مرا به موفقيت در کارم دلگرم کرد.»
اما حالا يک سال از آن روزها گذشته و مدت‌هاست که کوچه‌هاي تهران به رنگ سفيد درنيامده است. اما براي فهيمه که اولين مهندس پرواز زن ايراني محسوب مي‌شود، برف که جاي خود دارد، کمتر چيزي مي‌تواند او را نگران کند. هر چه باشد يک سال کار در «کاک پيت»توپولف و پرواز با آن به همه جاي ايران از او مهندس پروازي قابل، ساخته است.
روزي که در سال دوم راهنمايي در زنگ انشا، فهيمه احمدي نوجوان در مدرسه‌اي واقع در محله پيروزي تهران جلوي تخته ايستاد و خواند که مي‌خواهد فضانورد شود، همشاگردي‌هايش ابرو بالا انداختند و آنهايي که ته کلاس مي‌نشستند، از اين حرف خنديدند. شاگرد اول کلاس برخلاف همه نمي‌خواست دکتر يا پرستار و مهندس کامپيوتر شود. آرزوهاي بزرگ چيزي نيست که در ميان نوجوانان کمياب باشد، اما اينکه فهيمه جوان به دنبال آرزوهايش رفت و با پشتکار به آن چيزي که فکر مي‌کرد رسيد، او را با ديگر دختران همسن و سالش تفاوت مي‌بخشيد. «فهيمه احمدي» اولين زن مهندس پرواز ايراني، در هفته‌اي که گذشت اولين سالگرد به پرواز درآمدنش را در دلش جشن گرفت.
خودش از راهي که گذرانده مي‌گويد: «من قبل از اينکه وارد دانشگاه بشوم و در اين رشته تحصيل کنم، در خارج از کشور آموزش سقوط آزاد از ارتفاع بالا را ديدم و تجربه پرواز با چتر (پاراگلايدر) و گلايدر را هم داشتم. در دانشگاه هم با اينکه هزينه‌ها زياد بود اما به عشق پرواز همه مشکلات را
پشت سر گذاشتم.»
البته براي خلبان شدن، نسبت به چند سال پيش آموزشگاه‌هاي بيشتري براي خلباني وجود دارد. اما هنوز هم هزينه آنها با ساعتي120هزار تومان بالاست. هرچند درآمد خانواده فهيمه، بسيار معمولي است. پدري با شغل آزاد و مادري خانه‌دار، شايد نمي‌توانستند هزينه آموزش آزاد خلباني را بپردازند، اما دخترشان با پشتكار و تلاش و موفقيت در آزمون دشوار دانشگاه و پشت‌سر گذاشتن مانعي به‌نام «مشكل مالي» راه بر چنين گزينه‌اي بست. البته وقتي فرزند بزرگ خانواده مثل فهيمه احمدي باشد، بچه‌هاي کوچک‌تر الگو مي‌پذيرند. همين است که خواهر کوچک‌ترش هواپيماي بسيار سبکي را اختراع کرده که با انرژي خورشيدي کار مي‌کند و برادر هم تاکنون چهار اختراع به‌ثبت رسانده است.
اين مهندس پرواز زن مي‌گويد: «من هر چه دارم از پدر و مادرم است. من بر خلاف خيلي‌هاي ديگر که پدرشان خلبان بوده يا مادرشان مهمانداري کرده، هيچ رابطه فاميلي در سازمان هواپيمايي نداشتم. اما توانستم تا کابين خلباني بالا بروم.»
البته اين کار سختي‌هايي هم براي او داشته است براي او: «خيلي‌ها بودند که مي‌گفتند تو نمي‌تواني موفق شوي. هر چه باشد زن هستي و اينجا هم ايران است. مشکل ديگرم هم بعد از شروع کار بود، فکر مي‌کنم با خانم‌هايي که مهماندار هستند رابطه‌اي که بايد برقرار نکردم.»
بچه که بودم آرزوي پرواز داشتم، شايد هم يک جورايي عاشقش بودم. بادبادک‌هاي رنگي درست مي‌کردم و به هوا مي‌فرستادم. انگار درست کردن بادبادک، بهانه‌اي بود تا لذت پرواز را از نزديک لمس کنم...» اما حالا او تا اوج بالا مي‌رود و زمين را از آسمان مي‌بيند.

به نقل از تابناک 



PC Flight Simulation Geek Since 1998