Touradg
  • Touradg
  • 100% (عالی)
  • مدیریت شروع کننده موضوع شبیه ساز: Prepar3D 5.3
12 سال پیش
اين پرنده کوچک صبا باقري نام دارد و اکنون در کلاس اول راهنمايي درس مي خواند. وي به همراه خانواده اش در ساري زندگي مي کند و از دانش آموزان مدرسه تيز هوشان ناحيه يک ساري است که عاشق تجربه کردن است و دوست دارد روزي در المپياد شيمي هم شرکت کند.

خودش مي گويد: از زماني که خودم را شناختم به پرواز و اوج گرفتن علاقه داشتم. هر بار که پرنده اي را در آسمان مي ديدم آنقدر با حسرت پرواز وي را تعقيب مي کردم تا از نظر ها ناپديد مي شد يا اين که وقتي مادرم داخل آشپزخانه مشغول کار بود روي مبل ها مي رفتم تا با پريدن از آنجا براي يک لحظه هم که شده مانند پرندگان روي هوا باشم.

بار ها اتفاق افتاد که در اين پرش ها دچار آسيب ديدگي از ناحيه پا شدم اما پيش پدر و مادرم به روي خودم نمي آوردم چون مي ترسيدم بخاطر اين کار تنبيه شوم. عکس هاي زيادي از کساني که با وسايل مختلف در حال پرواز بودند را جمع مي​کردم و داخل کتاب هايم مي گذاشتم به طوري که بعضي وقت ها ساعت هاي طولاني به آنها نگاه مي کردم و گاهي يادم مي رفت که تکاليفم را انجام دهم. مادرم وقتي متوجه اين همه علاقه مندي ام به پرواز شد يک روز مرا از مسير مدرسه به شرکتي برد که پرواز با گلايدر را آموزش مي داد.

ابتدا مدير شرکت اصلاً نمي خواست مرا ثبت نام کند و مي گفت هم سنم کم است و هم وزنم براي پرواز جواب نمي دهد. خيلي ناراحت شده بودم با اصرار خواستم تا حداقل اجازه دهد يک بار به محل آموزش پرواز بروم و کساني را که با وسايل مختلف مي پرند از نزديک ببينم. وي پذيرفت. احساس کردم براي اين که از ناراحتي ام بکاهد اين گونه جوابم داده است. روز مقرر وقتي به همراه مادرم به سايت پروازي رسيديم، علاقه مندان به پرواز که همگي سني بالاي 20 سال داشتند خودشان را براي پرش آماده مي کردند. مربي پرواز وقتي مرا ديد از تعجب نمي دانست چه بگويد تا اين که پذيرفت تست بدهم.

همان لحظات نخست صداي ضربان قلبم را مي شنيدم. از هيجان و خوشحالي نمي دانستم چکار کنم. دلم مي خواست روزي برسد که مانند پرنده ها تا اوج پرواز کنم. نمي دانستم نگاه کردن از آن ارتفاع به زمين چه لذتي دارد.بعد از راهنمايي هاي مربيان قرار شد تا در سطحي با شيب ملايم بدوم تا آنها ببينند اصلاً توان حرکت دادن بال 14 متري اين وسيله را دارم يا نه؟ زير لب دعاي آيت الکرسي خواندم و از خدا کمک خواستم.با همه قدرتي که داشتم شروع به دويدن کردم .فکر مي کنم حدود يک متري هم از زمين کنده شدم. اصلاً ترس نداشتم. مدير باشگاه هوانوردي که کار مرا تماشا مي کرد اعلام کرد که استعداد و پشتکار لازم براي اين کار را دارم و پذيرفت که مرا ثبت نام کند.

آن روز هنگامي که سايت پروازي را ترک مي کرديم از خوشحالي نمي دانستم چکار کنم. وقتي به مدرسه رفتم و موضوع را با دوستانم مطرح کردم هيچ کدام حرف هايم را باور نکردند. اما من مي خواستم از فرصتي که در اختيارم قرار داده شده بود نهايت استفاده را بکنم.

اکنون با گذشت چند ماه از نخستين پروازم آنقدر در اين کار پيشرفت داشته ام که مي توانم از ارتفاع 80 متري بپرم و حتي قرار است درچند هفته آينده پرواز از ارتفاع 400 متري را تجربه کنم.يک بار يکي از مربيانم از من در باره اين که درس خواندن سخت تر است يا پرواز پرسيد، ابتدا ترسيدم حرف دلم را بزنم. چون فکر مي کردم شايد بقيه فکر کنند که پرواز باعث بي علاقگي ام به درس شده است. اما مروري بر نمرات درسي ام نشان مي داد که حتي از گذشته هم وضع درسي ام بهتر شده است بنابراين گفتم «درس خواندن سخت تر است». چون من عاشق پروازم و اصلاً سختي در اين کار نمي بينم.

کوچک ترين دختر پرنده ايران خاطرات تلخ و شيريني دارد، وي مي گويد: بدترين خاطره ام در اين ايام زماني بود که بخاطر شروع امتحانات براي مدتي نتوانستم پرواز کنم. اما به مادرم قول داده ام در کنار ورزش درسم را نيز خوب بخوانم. مي خواهم روزي به المپياد شيمي برسم. آرزويم اين است که در آينده بتوانم گره اي از کار مردم ايران باز کنم.«صبا» از سختي هاي پرواز نيز در امان نبوده: دفعات زيادي در آغاز کار وقتي مي خواستم فرود بيايم روي زمين مي افتادم و دست يا پايم زخمي مي شد اما هيچ وقت پيش ديگران به روي خودم نمي آوردم ولي اکنون ديگر مي توانم مانند پرنده ها در آسمان بپرم.

حالا وقتي تصاوير پروازم را به دوستانم در مدرسه نشان مي دهم و از خاطرات و لذت هاي پرواز برايشان تعريف مي کنم باور مي کنند که با پشتکار و تلاش مي توان هم درس خواند و هم ورزش کرد. يک بار يکي از مربيان کادر سايت پروازي جلو آمد و گفت؛ صبا نمي ترسي؟! با غرور سرم را بالاگرفته و گفتم نه. کنار گندمزار بوديم.

گفت موقع فرود مواظب باش چون داخل مزرعه سوسک است. چند دقيقه گذشت هنگامي که پس از پرواز مي خواستم فرود بيايم جريان باد تند بود و چند متر آنطرفتر داخل گندم زار فرود آمدم. با جيغ بلندي که کشيده بودم مادرم و مربيان به طرف محل فرود دويدند. آنها تصور کرده بودند که اتفاقي برايم افتاده است. وقتي رسيدند نزديک بود از ترس سکته کنم. چون يک شاخه سنبل گندم داخل لباسم رفته بود و من فکر کرده بودم که سوسک است.

صبا مي گويد: آرزو دارم همه ايراني ها به آرزو هاي منطقي شان برسند و اين که روزي برسد که به همراه دوستانم پرواز کنم. به نظرم رياضي از شيرين ترين درس ها است. اما از درس جغرافيا زياد خوشم نمي آيد. هر چند که مي دانم هر علمي به نوبه خود بايد مورد توجه قرار گيرد. وي درباره حس پرواز مي گويد: وقتي از زمين کنده مي شوي درست است که خودتان کنترل بال را در اختيار داريد اما حرکت با جريان باد و سوار شدن امواج نسيم در دل طبيعت اين حس را در فرد ايجاد مي کند که انگار در آن بالابه خدا نزديکتر هستي.

برگرفته از:روزنامه ايران، شماره 5067 - 13/2/91، صفحه 22
PC Flight Simulation Geek Since 1998
mehornet
  • mehornet
  • 64.9% (دوستانه)
  • بال ایرانسیم
12 سال پیش
حس پرواز برای کسایی که واقعا دوستش دارن وصف ناپذیره ❤

بهترین حالتش زمانی که اول عشق بعد هم علم با هم ترکیب بشه

برای صبا عزیز هم آرزوی موفقیت میکنم [flower]
همین که همت کرده به جای حرف زدن به عمق علاقش توجه کنه و عمل کنه یه دنیا کاره👏
maryam
  • maryam
  • 66.72% (دوستانه)
  • بال نقره ای - شاهین نشان
12 سال پیش
hazf shood
سنگی که طاقته ضربه های تیشه را ندارد تندیسه زیبایی نخواهد شد